قاب شکسته

 

 

 

 

چله پر شد

به شاد خواری /سر می کشم /

خون مسیح و خیانت یهودا را/

/تاهرمس گونه/ازگاو خدایان/

  کوک شود، چنگ دل

/در شبی بی خویشتن /زل می زند،ادامه ی نگاهت را/

< زیر پلکات ، چه پنهان داری/بده  دستمالی /

از اطلس زرد/  پاک کنم /خستگی از   چشمانت>

حالم کف کرده/بر کف اتاق/خود متهم نمی شود

/به عبور ازخط/من بی صاحب ،سگ صادق 

چراندم /در معابد/نبضم به دعا آلوده/ با ذکر عو عوشبانه/

دهانم پر و خالی می شد /تا خوابی کفنی/

 خدایان را برد. . ./- به بی کسی ات سوگند/

سحر درمن می گرید/وقتی انگشتان/

قفس می بافند برسرم/نفسِ ، صبر کند/

 پرنده رها می شود/...امشب در حاشیه ی صدایت/

هوارم / تاوان مستی ام ، به من بی خویشتنم/

هوارت بر سرم/ دراحاطه ی دیوار /  کلاف کلاف زخمها /

پیله بسته  /دردت به جان،سنگینی می کند/

بغضم می لرزدبر شانه ها/ - سردو خسته،  می خواهم/

پرشوم از بوی بغلت/دستانت را چفت می  کنی؟/

 تا کمی گرم شوم/بروبم غبارت را،روشنم می  کنی؟/

 فوت می کنم به لامپ/می رویم  از چشمهایت/

بگوآیا؟تو حقیقت آشکار منی/کسی  اینجا نیست/

دیوار بتنی موش ندارد/پنجره. . .؟ / راه راه شلوارم؟

نترس/نه حس پریدن دارم و نه غیرت رفتن/

- پرده  می افتد/به کوری چشم هیولای ماه/

حرف بزن/ می خواهم  بدانمت/-جنگل،سیاه. . . کل و کلبه. . ./

ای لعنت به استبداد

/ نیاموختیم ،تا بدانیم/ که تفنگ پرچم نا اهلان است/

-استعداد/خیره ات به سر/قرمز زد. . ./

وزن  میزان ترازت چند من بود. . .

/می دانم /  می  گوئی،دیگران سیر   ند/

برای این ست/ سیر سیر  ،سر می خورند/

بگو چند مرگ در من جا می گیرد/  من نی ام من/ 

 نوزادی شکست خورده و زخم برداشته ام/

/مثل چند ضلعی نا منظم/که به گوشه ای

پرت  شده/گوشه ایم،چرت ناله می زند/

زاویه ای تند  می تپد/گوشه ای،گشاد و توخالی/

بقیه گوشه هایم ،  گوشه گیرند/

جمع اضدادم،گرفتار اضلاع متنافر/-

خوب می دانی/با چشمهایت دیدم/باب گوشت  شنیدم/

اما با زبانت! گفتارم عقیم ماند، مثل اعمالت/-

 بسیار شنیده ام/ که چگونه/  از وحدت  جنگل/ نور

بارید/ چرا؟ / خزر به خون نشست/-با هوش ،

نخبه ،آی کیو. . ./ حالا گیرم/با دایره ی عشق/

 از آینه  گذشتی/ بگو با چه شعاعی. . ./

 می دانستی/ در این  دیار/ هوشمندان/

 شیشه به رگ می زنند /یا قورمه  سبزی بارمی کنند/

مثل تو، بگو! با اجزاء متواریت/ چه کنم/عکسی در طاقچه/

رختخوابی در آینه/رنگی در مه . . . /میراثت/

 صدائی پر از سکوت/ واضطرابی/  که با هر زنگ 

/ مادر/  آنقدر شکست ! تا مرد. . ./

-کاش دیر تر می رفتی/یا من  زودترمی آمدم/

حالا خیالی نیست/ با فتو شاب/بر  گونه ام/

 می چسبانم ،لبهایت را/ تو هم خواستی-

سبیل استالین،تفنگ چه،حتی پیشوند و پسوند نامت

را/به نوادگان خضر پیوند می زنم. . ./

راستی/ از ستم آیه ها براین ویرانسرا/ 

کافه نادری سکسکه می زند /

 شهر،نفس تازه می خواهد/

ازبوی خوش دشتی و اندیشه ی کسروی/

ـ میان  پرده ای/ از نمایشی دیگرهم/ شروع شده/

شک ندارم /  سوگنامه ی روئین و رستم را/

 برای عقل کل!بهمن  خواهد خواند. . ./

 قار قارش  را می شنوی ؟

-وقت اش رسیده/ تن ات خالی شود/

آخه جوانتر از من می نمائی/پدر/

 و قاب ات شکسته تر از هر دوی ما. . .